سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه اندیشناک پایان است، از فرو رفتن در آنچه نمی داند، باز ایستد و هرکه ندانسته به کاری بشتابد، خود را خوار کند [امام صادق علیه السلام]
بسم الله الرحمن الرحیم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رزقی که حسابش را نمی کردیم...


می نویسم چون دلم تنگ شده است...

برای شب های پر ستاره

برای بیابان ها و کوه های این سرزمین

برای سفره ی دل های بی ریا

برای سکوت و آرامشی دور از هیاهوی دنیا

برای یک رنگی و یک دستی

برای خلوص و قربت

و برای هر آنچه که سالی چند روز نصیب مان می شد

برای روزهائی که تنها تکیه گاه مان توکل بود و

تنها مرجع رسیدگی به احوالاتمان توسل

برای روزهائی که توسل و ندبه مان رنگ و بوی عادت نگرفته بود

برای روزهائی که می دانستیم هیچ کار فرمائی جز خدا نداریم

برای روزهائی که فریادهایمان به جائی نمی رسید

ولی بسیاری از کجی ها و انحرافات را سامان می بخشید

برای روزهائی که اگر هم به حرفمان توجه می شد به خاطر غیرتمان بود نه منصبمان

برای روزهائی که...

برای سفره ای دوباره

برای سفری دوباره

مثل همیشه

بدون هیچ عقبه ای

بدون هیچ نامنه و دستورِ از بالائی

بدون هیچ تجربه ای

برای سفری دوباره

مثل همیشه

با توسل

با توکل

با اشک و آهی از سر عجز و ناتوانی

برای اشک و ناله هائی که راهنمایمان می شدند در شناسائی ها

برای مشکلاتی نمی فهمیدیم چرا و چگونه، ولی حل و فصل می شدند

برای حادثه هائی که دفع می شد و نمی فهمیدیم

خدایا مرا دریاب

قافله رفته است و مانده ام تنها

خودت بیا

یارم باش

تا بارم را ببندم

برای سحرهائی که گویا ملائکه به زور برای نمازشب بیدارمان می کردند!

و هرچه می کردیم خوابمان نمی برد!!!...

آخر دست و پا و زبان و گوش و جوارح مان از گناه و عصیان دور شده

وبه عبودیت نزدیک تر

و چقدر خدا دلش تنگ ما شده بود...

برای حرف هائی که بر خلاف عقل و دلمان باید به آنها عمل می کردیم

چون

آمده بودیم تا تمرین کنیم ولایت پذیری را

و عجب شیرین لذتی است این ولایت پذیری

برای انتقادهای به جا و نا بائی که هر دویِشان مفید بودند

بجایش لغزش های حال را گوش زد می کرد و

نا بجایش هم از بسیاری از لغزش های آینده را

برای جلسات اخر شب

همان جلسات تصمیم گیری

همان جلساتی بیشتر به نغمه ی مادرانه ی شب بخیر کوچولو می ماند تا نقد و بررسی

و همه ی آن لحظه هائی که در این مقال نمی گنجند

تنگِ تنگ

برای بال گشودنی دوباره

برای هجرتی دوباره

همان هجرتی که مقدمه ی جهاد است

"و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند"

تنگِ تنگ...

برای یک نفس

آن هم از جنس جهادی...

*صلوات*



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیزده و بیست و سه ( سه شنبه 90/12/16 :: ساعت 10:2 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

باید جهادی بیائی تا جهادی شوی...
رزقی که حسابش را نمی کردیم...
قرار بی قراران...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 6
>> مجموع بازدیدها: 4210
» درباره من

بسم الله الرحمن الرحیم

» آرشیو مطالب
اسفند 90
بهمن 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
گروه اینترنتی جرقه داتکو

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



» طراح قالب